مغز در یک مستی و آتش بازی شیمیایی غوطه ور است.بگذارید کمی از مغز بگوییم.
سلول های مغز دارای یک جسم سلولی، یک «آکسون»، و تعدادی رشته های «دَندریت» هستند. سلول های مغزی هیچ کدام به هیچ کدام دیگر وصل نیستند و عاملی که ارتباط سلول های مغزی را فراهم و ممکن می کند، مولکول های شیمیایی است بنام «نورو ترانسمیتر» تا کنون پنجاه نوع «نوروترانسمیتر» در مغز انسان شناسایی شده است. وقتی ما عاشق می شویم، یعنی در مرحله ی اول شور و شوق و شیدایی عاشقانه، دو «نوروترانسمیتر» معروف و یک مولکول شیمیایی همراه عامل آن شور و شیدایی و کشش و یا به بیان دیگر «جنون موقت» هستند.
دو «نوروترانسمیتر» اصلی عبارتند از «دوپومین» و «نورو ادرنالین» و عامل سوم همان مولکول شیمیایی است که در شکلات وجود دارد.
وقتی که ما از سه سیستم انگیزشی طبیعی یعنی میل و غریزه جنسی، و سیستم کشش و جاذبه بسوی فردی خاص می رویم و به او جذب می شویم، «اترکشن »بوجود می آید و از میل به تولید مثل و تشکیل خانواده برخوردار و سرشاریم و به کسی برخورد می کنیم که توجه ما را جلب می کند، آنگاه با فرد مورد نظر به یک غلاف مشترک عاطفی حِسی کشیده می شویم و به دیگران بی تفاوت.
در این حالت که شرایط عاشقی فراهم شده است، چه در یک نگاه و چه پس از مدتها آشنایی و ارتباط، سه مولکول شیمیایی نام برده به گونه ای غیرمتفاوت در مغز فزونی می گیرند. حالتی که به آن فوران «دوپومین» می گویند. فوران «دوپومین»، میزان «نورو ادرنالین» را نیز افزایش می دهد.
در این حال و وضیعت شیمیایی، مغز انسان از او موجودی می سازد سرحال و پُر شور- کم خواب و کم خوراک- پُرحرف و مهربان -دارای چشمان شفاف و سرزندگی عمومی و حتی شفافیت پوست و دیگر جلوه های جوانی.
مسئول و فراهم ساز تمام این حالات آن سه مولکول شیمیایی مغز است که نام بردیم. «دوپومین» همان مولکول شیمیایی است که در اثر مصرف کوکائین و هروئین نیز افزایش می یابد و فرد همان برق چشم، پرانرژی بودن، بی قراری، کم خوراکی، کم خوابی راتجربه می کند. و از این زاویه است که دانشمندان مغز و اعصاب، عشق آتشین و هیجانی را نیز نوعی اعتیاد می دانند.
اما خوشتختانه طبیعت، ساز و آهنگ خودش را دارد و خوب می داند که اگر آدمی در آن حال و هوای جنون عاشقانه باقی بماند، اولاً از نظر جسمی دچار فرسودگی و ضعف می شود و در ثانی از کار و زندگی می افتد. چون عاشق و معشوق همه ی دنیا، جز خودشان را فراموش می کنند. و این بی تفاوتی به دیگران و دنیا نیز خاصیت بالا بودن «دوپومین» است که توجه ویژه را سبب می شود.
از طرف دیگر وقتی دو مولکول «دوپومین» و «نورو ادرنالین» بالاست، «سِروتونین» مولکول شیمیایی دیگر خود بخود پائین می آید. پائین آمدن «سروتونین» نوعی وسواس و «ایست» فکری را موجب می گردد. لذا عاشق به تمام جنبه های ارتباطی معشوق وسواس پیدا می کند و از همین راه است که حسود نیز می شود.
برق چشم عاشق نیز نتیجه بالا رفتن «نورو ادرنالین» است که سیستم اعصاب خودکار را تحریک می کند و مردمک چشم گشاد می شود، درست مثل زمانی که فرد کوکائین مصرف کرده است.
خلاصه توقف در این حال شیدایی و بی قراری و هیجان خوشبختانه بیشتر از ۴ ماه تا یک سال دوام نمی آورد و طبق تحقیقات علمی، فوران آن دو مولکول شیمیایی اُفت می کند و عاشق و معشوق از اوج هیجان پائین می آیند. پائین آمدن این دو عامل شیمیايی موجب آرام گرفتن مغز می شود و کم کم فرد زندگی عادی را آغاز می کند. کم کم ساعات خواب و کار و مقدار خوراک به حالت عادی بر می گردد. ورود به رابطه ای با هیجان کمتر ولی دلبستگی و دلبندی بیشتر می شود، آنها از شور و هیجان اولیه عاشقی استفاده کرده و وارد پرارزش ترین شکل ارتباط یعنی دلبستگی می شوند. در اینجا باز طبیعت به کمک انسان می آید و مولکول شیمیائی دیگری بنام «آکسی تاسین» یا همان شیمی «دلبندی» در مغز فزونی می گیرد.
این همان مولکول شیمیایی است که در زنان پس از زایمان به بالاترین سطح خود می رسد و همین ملکول شیمیایی است که مسئول حساسیت و همبستگی شدید مادر به نوزاد خود است.
خلاصه ی قصه اینکه شور و هیجان اولیه عاشقی حال و صفای خودش را دارد، ولی اگر دو نفر در این دوره از طریق همدلی و هم حسی، احترام، آزادی، تعهد و وفاداری و احترام گذاشتن به دنیای فردی و مستقل یکدیگر، بتوانند کسِ هم باشند، آنوقت بیوشیمی مغز نیز یاری می دهد و ابزار دلبستگی و پیوند های عمیق انسانی فراهم می گردد و تعهد و وفاداری به طرف مقابل را ایجاد می کند و ارتباط دو نفر بی خبر و سرمست و بی ارتباط با جهان و واقعیت های اطراف را به دنیای واقعی باز می گرداند و اگر یار، یار مناسب باشد پیوند و وصال عاطفی صورت می پذیرد، و اگر نه درِ جهنم اختلافات گشوده می شود.
در ماه آینده پیوند دو دل و ویژگی های آنرا دنبال می کنیم