مقدمه:
در بخش های قبلی، به طبقه بندی انسان های دشوار پرداختیم و دسته اول را که افراد فرصت طلب، سودجو و سوداگر بودند تشریح کردیم. سپس تأثیر زندگی در کنار این گروه بر ما و احساس ما را باز گشودیم و در پایان، «راه بردی» عملی ارائه کردیم. در این ماه به دسته دوم یعنی آدم های دروغگو، متقلب، ریاکار و پنهان گر می پردازیم.
در سر آغاز این مطلب مایلم اصول بسیار اولیه یک رابطه را که بصورت یک فرمول ساده و ابتکاری تدوین نموده ام معرفی کنم و پیش پیش به افراد غیرمسئول و غیر اخلاقی که بدون ذکر منبع به تقلید و یا تکرار مطالبی از دیگران می پردازند یادآوردی کنم که یافته های ذهنی و علمی هم در این سرزمین مالکیت و حق مالکیت دارد و باید در هر جا از آن استفاده می کنیم به ذکر منبع اولیه بپردازیم.
همانگونه که در این تصویر پایین می بینیم، شرط و پایه ی اولیه یک رابطه، «اعتماد» یا «Trust» است و خوشبختانه اگر همین حروف را عمودی نیز بنویسیم باز هم ارکان مهم رابطه را نشان می دهد.
البته توجه داشته باشید که مقصود من هر نوع رابطه ای نیست، بلکه مقصود رابطه ی سالم و رو به رشد است و اینگونه رابطه دارای اصول و پایه هایی است که رابطه بر آن بنا می شود. اعتماد، احترام، یگانگی، حساس بودن به نیازهای یکدیگر و ایجاد امنیت و بالاخره حقیقت گویی و شفافیت وجود، بنیان و پایه ی این گونه رابطه است، و این عناصر، آنچنان بهم تنیده و به یکدیگر متکی هستند که فقدان یکی، حضور عناصر دیگر را تقریباً غیر ممکن می کند و هدف همگی این اصول ایجاد امنیت و اعتماد در رابطه ای است که شخص می تواند خودش باشد و «بود و نمود» او یکی شود و از این یکی شدن و وحدت، مزرعه وجود، آماده ی شکوفایی و ظهور خویشتن واقعی و سر زندگی و خلاقیت و عشق می شود. نمایش و ریا، جای خود را به حضور بلا واسطه ی وجود می دهد و ما بار رهائی این انرژی سرشار، شور زندگی را تجربه می کنیم و رابطه هم پویا و تازه می شود. از کسالت روحی و خستگی و کهنه شدن رابطه خبری نیست و زمان فقط تاریخ دلچسبی می شود که مثل قصه شیرینی است که دوباره شنیدنش کسل کننده نیست.
با این مقدمه نستباً طولانی، به زندگی با آدم دروغگو، متقلب، ریاکار و پنهان کار و تأثیر آن بر خودمی پردازیم. مهم ترین تأثیر زندگی با انسان غیرصادق و غیر شفاف، احساس عدم امنیت و بی اعتمادی است، احساس پا در هوائی است، احساس ندانم چه کاری است، احساس دل بستن ها و دل شکستن های مکرر است، احساس زندگی با یک نا محرم در حریم خانه است، احساس تنهایی و بی کسی است.
بگذارید یکبار دیگر عناصر مهم یک رابطه ی سالم را با هم مرور کنیم. اعتماد از احترام و یگانگی و حساسیت به نیازهای یکدیگر و احساس امنیت بوجود می آید و برای تشکیل آن، حقیقت و شفافیت لازم است. اگر من در دروغ و فریب و پنهان کاری زندگی می کنم و هرگز نمی دانم که آنچه تو بمن می گویی حقیقت دارد یا نه؟ اگر من نمی توانم روی تو حساب کنم و اگر هرگز در کنار تو احساس امنیت نمی کنم و هر لحظه منتظرم که زیر پایم خالی بشود، زندگی کردن با تو فقط و فقط به دو دلیل ادامه یافته است یا نیاز و احتیاج و یا ترس و اعتیاد.
چنین روابطی افسردگی، اضطراب، خشم، احساس تنهایی و بلاتکلیفی به دنبال دارد.
از نظر روانی، گاه در چنین موقعیت ها رابطه با عزیزی که گرفتار دروغ و ریا و پنهان کاری است، ما را وا می دارد که تبدیل به پلیس و کار آگاه و جاسوس و مچ گیر بشویم. بدیهی است که چنین شغلی نیاز به کنترل را در ما بالا می برد. هر قدر که ما حلقه کنترل و مچ گیری را تنگ تر می کنیم، طرف مربوطه نیز ماهر تر عمل می کند و خلاصه زندگی تبدیل به بازی قدرتمندی می شود که تمام انرژی ما صرف مچگیری، و تمام انرژی دروغگو صرف گیر نیافتادن می گردد.
در چنین شرایطی متأسفانه خشم و خشونت در رابطه رو به افزایش است و ما هر بار که سرمان کلاه می رود، احساس عجز و ناتوانی می کنیم. عجز و ناتوانی در دراز مدت، افسردگی بدنبال می آورد و افسردگی، عجز و ناتوانی و خشم و خشونت را باز تولید می کند. زندگی در کنار افرادی که با ما صادق نیستند، نوعی بیم و هراس در ما بوجود می آورد که ما نمی دانیم محرم هستیم یا نامحرم؟ خودی هستیم یا غیر خودی؟ درون یک ارتباط هستیم یا بیرون آن؟
اعتماد سبب می شود که ما بتدریج عمیق ترین لایه های وجود خودمان را در معرض دید و بازدید طرف دیگر رابطه قرار بدهیم.
در صورتی که وقتی با یک دروغ و یا دو رنگی و یا نیرنگ، دیوارهای اعتماد فرو می ریزد و احساس عاطفی ما مانند حلزونی به درون صدف وجودمان می خزد و ما با آن دیگری که دروغ را به رابطه آورده قطع حسی می کنیم.
این بیرون آمدن ها و به درون خزیدن ها وقتی چندین بار تکرار شد، ما را گرفتار نوسانات Mood می کند و ما دائم در حال امیدواری و ناامیدی بسر می بریم و سامان بخشیدن باین و ضعیت روحی کار آسانی نیست.
بهترین شکل بر خورد با دروغ پرداز و متقلب و پنهان کار چیست؟
دوباره باید به رابطه بیاندیشیم. اگر ارتباط ما با اینگونه افراد زیاد نزدیک نیست، ما می توانیم رابطه را کمتر و کمتر کنیم و یا با آگاهی از واقعیت ارتباطی او، مواظب احساس و یا امکانات مادی و معنوی خود باشیم. با اینگونه افراد هیچ وقت نباید گرفتار خوش خیالی شد.
باید دانست که ما قدرت عوض کردن آنها را نداریم و مسئله گاهی جدی تر از آنست که ما خیال می کنیم.
و اما در مورد عزیزان و نزدیکانی که چنین گرفتاری و عادت خرابکارانه ای دارند چه باید کرد؟
اگر با یکی از این افراد زندگی می کنیم باید اصول زیر را رعایت کرد.
1- مچ گیری و پلیس بازی ما، آنها را عوض نمی کند، بلکه زندگی چالشی می شود برای ماهر شدن آنها و خشمگین تر شدن ما.
2- عوض کردن آنها کار ما نیست. باید از متخصص یاری گرفت. گاه ریشه این مشکلات خیلی جدی است و به دوران گذشته بر می گردد.
3- باید خوش خیال نبود و تمام گاردهای رفتاری را رها کرد و ناگهان شگفت زده شد. برای دروغ گو، هیچ وقت بار آخر دروغ گویی فرا نمی رسد، مگر درمان کرده باشد.
4- ایجاد ترس و اضطراب در رابطه و تهدید، دروغگو را اصلاح نمی کند، بلکه دروغگو تر می شود. زیرا ترس و اضطراب یکی از عوامل دروغگویی است.
5- با او میتوان صحبت کرد و از حال خود گفت و اینکه اگر اوضاع تغییر نکند، ادامه رابطه مقدور نیست.
6-برای یاری گرفتن و روشن کردن تکلیف خود میتوان از متخصص کمک گرفت.
7- راستگویی از سر ترس و تحت فشار و کنترل، صداقت واقعی نیست، بلکه زمان لازم دارد که دوباره دروغ و ریا ظاهر شود.
8- هم حسی با انسان دروغگو که سبب می شود او بداند که ما از شخص او بیزار نیستیم، بلکه عادت و رفتار غیرصادقانه او ما را ناراحت کرده است، گاه به فرد کمک میکند که رفتار خود را جدا از «خود» و وجود خویش ببیند و متوجه شود که اگر این رفتار تغییر کند، او انسانهایی را بدست خواهد آورد که دوستش دارند.
توجه: دروغگویی های عادتی راباید از نوع دروغگویی های بیمارگونه و پاتولوژیک جدا کرد. دروغگویی های پاتولوژیک گاه نتیجه تجربیات دردناک زندگی هستند که هیأت روانی انسان را دگرگون کرده، ولی دروغگویی های عادتی معمولا نتیجه محیطی است که شخص برای بقاء خود به دروغ و ریا به صورت یک وسیله و ابزار پناه برده است و هدف آن دردگریزی و تنازع بقاء است.
تا ماه آینده خدا نگهدار