زندگی با آدمهای دشوار 1

از ماه گذشته، به نگارش بخش هایی از کلاس هفتگی، «زندگی با آدم های دشوار» را با شما خوانندگان مجله «پیام آشنا» آغاز کردم و در این شماره به معرفی آدم های دشوار می پردازیم.
بگذارید در ابتداء توضیح را بدهم که این طبقه بندی، یک طبقه بندی کلاسیک از رفتارهای غیر عادی و انسان های دشوار به معنای بیمار روحی نیست، بلکه طبقه بندی خصوصیات دشواری است که انسان های عادی در روابط خود مسمومیت بوجود می آورند. و اینکار آنقدر تکرار می شود که بطور دائم تصویر مسمومی در ذهن ما شکل می گیرد.
برای یک لحظه، به این طبقه بندی فکر کنید و ببینید آیا در زندگی شما انسانی (همسر، فامیل، همکار، رئیس، دوست یا…) با این ویژگی ها وجود داشته یا دارد؟
1- فرصت طلب، سودجو و سوداگر
2- دروغگو، متقلب، ریاکار، پنهان گر
3- مشکوک، مظنون، پارانوئید
4- سادیست، آزارگر، شادی کُش، رنج آفرین
5- مچ گیر، پلیس
6- متکبر، برتر از همه، همه چیزدان، حقیقت در مُشت
7- کنترل کننده، گروگانگیر و تله گذار
8- سرد، منزوی و نچسب.
9- خودشیفته، خودمحور، خودبین، خودپسند
10- حسود، تنگ نظر، انحصار طلب

اگر مشتاق اید که بدانید این طبقه بندی چگونه بدست آمده، باید بگویم در کلاس درس، از شاگردان کلاس پرسیدم که ویژگی های انسان های دشواری که در طول زندگی به آنها برخورده اند شناسایی کنند. سپس از شاگردان کلاس خواستم که این ویژگی ها را دسته بندی کنند تا به ده دسته بزرگ تقسیم کنیم که مطالعه و بررسی هر دسته آسان تر باشد و این تقسیم بندی بر اساس تجربیات عملی کسانی تنظیم شده است که با این خصوصیات مسموم، زندگی کرده و رنج ها برده اند.
با این توضیح، وقت آن رسیده است که ما به ترتیب به تشریح و کالبد شکافی هر دسته و تأثیر زندگی در کنار این نوع انسان ها بپردازیم:
1- زندگی در کنار انسان های فرصت طلب و سودجو و سوداگر.
انسان های سوداگر و فرصت طلب با ما چه می کنند؟ زندگی در کنار اینگونه افراد بما این احساس را می دهد که ما صرفنظر از سودی که برای او داریم، ارزش و مقداری نداریم و فقط مورد استفاده قرار می گیریم. رابطه بر اساس نیاز سوداگر و توان ما در برآوردن آن نیاز استوار بوده است. چنین رابطه ای، احساس پوچی، مصرف شدگی و فریب خوردگی را در انسان تثبیت می کند و شخص را سرخورده از رابطه می کند و دلسردی گزنده ای بر جای می گذارد. علت اصلی چنین احساسی این است که فرصت طلب و سوداگر، بهنگام نیاز، خوش خلق و خوش رفتار و دلجو است و بهنگام بی نیازی تندخو و سرد و دل کنده، و این دوگانگی رفتار، ما را گرفتار نوعی Mood و ندانم چکاری می کند.

فرد سودجو و سوداگر در ما احساس بی ارزشی، ناامنی و نوعی عجز و لذا خشم از علت دلبستگی یا وابستگی بوجود می آورد. ما با بدبینی به رابطه نگاه می کنیم و خیال می کنیم که طرف مقابل، ما را احمق می پندارد. در حالی که ما در رویای بوجود آمدن یک رابطه امن، به خواست های طرف دیگر پاسخ مثبت می دهیم.

انسان User یا سوداگر با ما مثل شیئی برخورد می کند که به هنگام نیاز سراغش می رود و چون در این رابطه فقط نیاز او تعیین کننده میزان و مقدار و نوع ارتباط یا اقامت در ایستگاه رابطه است، دراین حال، طرف دیگر دچار نوعی سردرگمی و خوش رقصی و مهر طلبی عصبی می شود. او تشنه ای است که پیوسته در هوس رسیدن به آب، سراب را اشتباه می گیرد و وقتی که خسته از سرمایه گذاری عاطفی به این حقیقت تلخ پی می برد که سراب دست نیافتنی است، یا گرفتار افسردگی می شود و یا گرفتار نوعی تلخی و تلافی جویی عصبی. این دینامیسم، شخص را از خودش و طینت عادی خود خارج می کند و فرد از خودش دورتر و دورتر می شود و کسی می شود که او نیست. نتیجه اینکه نه فقط شخص، رابطه ای سالم با دیگری را بدست نمی آورد، بلکه رابطه با خویشتن را نیز از دست میدهد و از دست رفتگی نوع دوم بسیار دردناک، اضطراب انگیز، خسته کننده و غم انگیز است.

شخص، پس از مدتی تمام بازی های فرد سوداگر را می شناسد و دست او را می خواند، ولی گاه از ترس تنها ماندن به روی خود نمی آورد و به اسارت خود در رابطه ای سوداگرانه ادامه می دهد. هر قدر شخص به هوش، آگاهی و احساسات خود بی توجهی می کند و به کار غلط ادامه می دهد، گیر کردن در این چاله ی نامبارک ارتباط، جدی تر می شود و خود فرد نیز سوداگر دومی می شود که سر خود کلاه می گذارد و شریک جرم فرصت طلب وUser اولی می گردد. از حرمت ذات بتدریج کم می شود، اعتماد بنفس صدمه می بیند، بی مقداری غیرقابل تحمل می شود و از قدرت اراده نیز کاسته می گردد.
در چنین حالتی، تمام سندرم به دام افتادگی و اسیری ظاهر می شود. خشم و ستیز بحث و جدل، تسلیم از روی خستگی و آرزوی پایان این رابطه به شکلی معجزه آسا، مانند مرگ طرف دیگر در ذهن قوت می گیرد. این حالت، همان قفل شدگی و به بن رسیدن مسموم است.

نکته دیگری که باید یادآوری کنم، طرح انواع مختلف مصرف شدن است و مورد سوءاستفاده قرار گرفتن.
همیشه این سوءاستفاده و سوداگری، مالی نیست. شاید نوع مالی از آشکارترین نوع این روابط بدخیم باشد،ولی بدخیم ترین این سوءاستفاده ها، نوع عاطفی و روحی است. وقتی کسی در زمانی و بنا بر نیازی در گوش ما ترانه های «بیلی پیس» می خواند و ما که مشتاق عشق و توجه ایم، تسلیم این نوای دلنواز می شویم، ولی پس از رفع نیاز چهره ی دیگر فرد یا آن روی سکه نمایان می شود، احساس فریب خوردگی، تجاوز دیدگی عاطفی و خیانت دیدگی سراغ ما می آید. در این روابط، آسیب اصلی به احساس اعتماد ما می خورد و دیگر به هیچ آغوش امنی اعتماد نمی کنیم. ترس، اضطراب و گریز از نزدیکی و صمیمیت، طبیعت ثانویه ی ما می شود و در حالی که سخت مشتاق و خواهان رابطه ایم، آنقدر در روابط سختگیری می کنیم و آنچنان آزمون گر و اندک بین می شویم که هر انسان سلامتی، عطای ما را به لقایمان می بخشد و ترکمان می کند. وقتی که باز تنها می شویم دلتنگی و رابطه گرائی سراغمان می آید.

شیوه های رو در رویی با انسان های فرصت طلب، سوداگر و سودجو چیست؟
اگر فردی با این خصوصیات در زندگی ما هست، ولی خیلی نزدیک نیست و ما مجبور به دیدن دائمی او نیستیم، بهترین شیوه ی برخورد، دوری و دوستی و محافظت خویشتن از فرصت طلبی اوست. گاه شوخ طبعی و جوک، مدد رس خوبی است که ما به طرف مقابل بگوییم، می دانیم که اوضاع از چه قرار است. گاه هم رو در رویی های بی پرده و بی پروا شخص را متوجه حقوق ما می کند.

برای نجات خود از اینگونه روابط باید بدون ترس از دست رفتن رابطه عمل کرد. یا رو در رویی ما،مرزهای سالم تری برای رابطه بوجود می آورد و یا شخص سودجو و فرصت طلب ما را تنبیه می کند و به کل رابطه را قطع می کند. رابطه ای که از ابتداء وجود نداشته است.
در مورد افراد نزدیک تر، کار به این آسانی نیست و باید تلاش کرد که رابطه را از فرصت طلبی های بدخیم به روابط سالم تبدیل کنیم. در این راه، هرکس که آگاهی بیشتری دارد، بهتر عمل می کند. گام های زیر بسیار مهم است.
1- اول باید فرد فرصت طلب و سودجو را از علاقه و شوقی که برای بودن با او داریم مطمئن سازیم.
2- باید به او بگوئیم که چه وقت ها، احساس مصرف شدگی و فریب خوردن داریم.
3- باید یادآوری کنیم که این احساسات از کیفیت رابطه ی ما کم می کند و لذا راهی جز تغییر آن نداریم.
4- باید بگوییم که گاه این تغییر آسان نیست و احتیاج به کمک دارد و ما برای کمک گرفتن از یک متخصص آمادگی داریم.
5- روشن و شفاف بگوییم که اگر گامی در راه این تغییر برداشته نشود، رابطه ادامه نمی یابد و با همه دشواری، این شما هستید که خط پایان را خواهید کشید.